🔹در تلگرام و روزنامه و تلویزیون خبر فساد و دزدی میبینی. دربارهی لغو کنسرتها میشنوی. دربارهی مقدار دخالت دین در سیاست بحث میکنی. نمیدانی که در برخورد با تکنولوژی چگونه رفتار کنی. باید با کشورهای خارجی چگونه تا کنیم؟ با فلان کشور مذاکره کنیم و شکم مردم را سیر کنیم یا در مقابل زیادهخواهیاش بایستیم؟ ذکر خیر ائمه را میشنوی و میخواهی مثل آنها رفتار کنی، اما نمیتوانی. در مدرسه چیزهایی یاد میگیری، اما هرگز نمیدانی که آیا ممکن است روزی بتوانی مشکلی را با شعر عاشقانهای که از بری حل کنی یا نه؛ یا جذر مسئلهای را بگیری و به نتیجه برسی؟ اصلا تو کی هستی؟ میتوانی خودت را به عنوان یک ایرانی در چند خط وصف کنی؟ دوست دارم بگویم که از خواب میپری و در دوران طلایی ایران زمین به سر میبری، اما نه! تو در سال ۱۳۹۷ زندگی میکنی و جواب هیچ یک از سوالات بالا را نداری. من هم ندارم.
🔸سیدجواد طباطبایی را در حد چند جلسه کلاس یکساعته میشناسم. با سرنخ هایی که از عقاید او به دست آوردهام و پیش داوری هایی از خودم، به نتایجی رسیدم که احتمالا (شما بخوانید قطعا) تفاوتهایی با واقعیت او دارد که نیازمند شناخت بیشتری از اوست. سیدجواد میگوید اگر امروز به این شرایط رسیدهایم، اگر خود را نمیشناسیم و نسبتمان با جهان غرب را نمیدانیم، اگر اختلاف طبقاتی داریم و از اجرای قانون عاجزیم، اگر روزگاری بوعلی سینا و رازی پرورش میدادیم و امروز نه و دهها اگر دیگر… باید به کندوکاو در تاریخ کشورمان بپردازیم. اگر جامعهی ایرانی را به مثابهی انسانی بیمار بپنداریم، مشکل اصلی و قلب مریض این بشر چیست که با حل آن میتوانیم به درمان سایر بخشهای آن خوشبین باشیم؟ او این معضل را انحطاط ایران مینامد.
📚او ابتدا دوره های تاریخی ایران را تقسیم بندی میکند. دورهی باستان تا حملهی اعراب و براندازی ساسانیان است. از ورود اسلام تا شکوفایی قرنهای ۳و۴ دورهی اسلامی و از افول تمدن اسلامی تا روی کار آمدن صفویه را دورهی میانه میداند. از جنگ چالدران تا شکست عباس میرزا از روسها دورهی گذار ایران زمین است و بعد از آن مواجههی تمام و کمال کشور با جهان مدرن و دورهی ایران مدرن است. حال با توجه به این تقسیمبندی به سراغ شکست ساسانیان از مسلمانان میرود و جلو میآید. با برداشته شدن محدودیتهای زمان ساسانیان و آزادی به وجود آمده، عصر زرین ایران اسلامی در قرون ۳و۴ رقم میخورد و این شکست انحطاطی عینی نیست که بخش های مختلف تمدن را دربرگیرد، بلکه فرصتی است برای فرهنگ خردگرای ایرانی تا در قالبی نو جلوهگر شود. اما انحطاط ایران با شکست از ترکان و بعد به طور جدیتر شکست از مغولان شروع میشود. طباطبایی سه عامل مهم برای انحطاط برمیشمارد که عبارتاند از چیرگی تصوف و انزواطلبی، تسلط ظاهرگرایان دینی بر حوزهی علمیه به عنوان نهاد نخبگانی آن دوران و حملهی مغولان.
👥 فرهنگ مردم بهتدریج تغییر میکند. مقابله با دشمن جای خود را به مصالحه میدهد. مردم به خیالبافی مشغول میشوند و دستگاه اندیشهی ایرانی کمیکم محو میشود. با روی کار آمدن صفویان، انقلابی در مسیر انحطاط شکل میگیرد و ایران در وجههای مختلف تمدن همچون معماری و شهرسازی رشد میکند، اما در ساحت اندیشه زوال ادامه دارد و به بنبست خورده است. دورهی اول حکومت صفویان شرایط بهتر شده و با به قدرت رسیدن شاه عباس به اوج میرسد. اما شاه عباس جانشینان احتمالی خود را یا به قتل میرساند یا در حرمسرا که ابداع خود اوست نگه میدارد. در اثر این اقدام شاهان آینده توانایی حکومت را از دست دادند و رفتاری زنانه به خود گرفتند. نبود نهادهای قانونگذاری و فلسفهی سیاسی مدون هم مزید بر علت بود. نیمهی دوم حکومت صفویان با چنین پادشاهانی به روند انحطاط ایران سرعت بخشید. اختلاف طبقاتی و رفاهزدگی شاهان در کنار قدرت گرفتن ظاهرگرایان دینی اوضاع را بدتر میکرد. خندهی تقدیر بر تدبیر عبارتیست که حال و هوای مردم در آن زمان را نشان میدهد. اندیشهی ایرانی دچار تصلب بیسابقهای شده و توان طرح پرسشهای نو از دست رفته بود. در مجموع عوامل داخلی تأثیر به مراتب بیشتری بر این روند داشت تا عوامل خارجی. از این دوره نوشتههای بسیاری از جهانگردان و مستشرقین باقی مانده که نشان از مشاهدهی نشانههای انحطاط توسط آنان دارد. همچنین این آثار مشخص میکند که علائم انحطاط ایران قابل مشاهده بوده است، اما گویی مردمان ایران خود را به خواب زده بودند و هیچ نمیدیدند. از دید سفرنامهنویسان تئوریهای حکومتی و پادشاهان ایران هرگز نشانهای از فرهنگ غالب بر مردم ایران نداشتهاند و شاهان و دربار ایران همواره از علل آسیب دیدن کشور بودهاند. از قرن ۵و۶ زبان اندیشهی ایرانی توسط کسانی همچون فردوسی و حافظ به زبان شعر و لفافه منتقل شد و دلیل آن هم شکست نظامی ایرانیان از اقوام غیرفرهنگی و سخت بودن بیان افکار در آن دوره بود.
این اقدام برای حفظ حداقل بخشی از فرهنگ ایرانی بود، اما بهتدریج هدف آن فراموش شد و موضوع اشعار از مضامین حماسی و عارفانه به مضامین مبتذل عاشقانه تبدیل شد و ادامه یافت. طرح این مسئله که چه شد ایران از دوران زرین خود فاصله گرفت و اندیشهی ایرانی دچار جمود شد و دیگر توان بازپروری فرهنگ غنی ایرانی را نداشت مفهوم نظریه ی انحطاط طباطبایی است.
🇮🇷دیگر نظریهی سیدجواد طباطبایی تئوری ایرانشهری است، که آن را از خواجه نظام الملک وام میگیرد. یعنی مفهومی که اقوام مختلف ترک و لر و بلوچ و عرب را در سرزمین واحدی جمع میکند و روح یکسانی به آن ها میبخشد. این نظریه پیشامدرن است و نسبتی با ناسیونالیسم ندارد.
🔅نتیجهی بحث اینکه شرایط فعلی تاریخی ما تافتهی جدابافته ای از سدههای گذشتهی ایران نیست. همان درگیریها با اختلاف طبقاتی، متنفذان حکومتی، قشریمسلکهای مذهبی، مفاسد اخلاقی و غرضورزیهای خارجی امروز هم وجود دارد. پس چرا نباید از تاریخ قرون گذشته درس بگیریم و روند افول و انحطاط اندیشه ی ایرانی را مطالعه کنیم؟ باید تحولی در نظام اندیشه ی ایرانی ایجاد کنیم و به تاریخ نگاهی پایهای (تاریخ اندیشه) داشته باشیم و از وقایعنگاریها فاصله بگیریم.
#تحلیل_دانشآموزی
#سیدپارسا_هویدامرعشی، دانشآموز کلاس یازدهم دبیرستان شرف الدین