🔸امروزه انتقاد از آموزشوپرورش دیگر حدیثی مکرر است و سلبریتیهایی نیز به این کار مشغول شدهاند. با نگاهی به افزایش ۹ برابری تعداد لایکهای پستهای صفحهی اینستاگرامی سیدمجید حسینی پس از چند ماه روانهکردن سیل دشنامها به نظام آموزشی، میتوان متوجه بغض فروخوردهی جامعه از مدرسه شد؛ جامعهای که از افرادی تشکیل یافته که عمدتاً یا اکنون دانشآموزند یا در گذشته دانشآموز بودهاند. این سلبریتیها و همچنین بسیاری از فعالین حوزهی تعلیم و تربیت، این بغض را ناشی از کژکارکردهای عَرَضی مدرسه میدانند. این نوشتار میکوشد نشان دهد این کژکارکردها نه عرضی، که ذاتیاند.
🔹از زمانی که دیگر نگهداری و حفاظت از دانشآموزان خارج از خانه موضوعیت خود را از دست میدهد، مدرسه بر ویرانهی یک سرکوب بنا میشود: سرکوب استقلال دانشآموز. پیش از آن نیز این سرکوب وجود دارد، اما به نظر میرسد حداقل در آن زمان از آن ناگزیریم، زیرا تنها جایگزین مدرسه، ماندن دانشآموزان در خانه است. مدرسه، در واقع دورهی محکومیتی است که دانشآموز باید طی کند، تا به آزادی برسد. اینگونه است که کسی که مدرسه نرفته، در اکثر موارد تبدیل به فردی قابل ترحّم میشود.
🔸این سرکوب خود مشکلات بسیاری میآفریند. این فرضیه را از نظر من باید جدی گرفت که بسیاری از آنچه بحرانهای نوجوانی دانسته میشود، از جمله اعتیاد و طغیانگری، عوارض این سرکوب هستند. به نظر من تلاشهایی که برای رفع این بحرانها انجام میشود، از آنجا که مدرسه را هدف نمیگیرد، تلاش برای شکار سایه است.
🔹همچنین مدرسه خود را نه بخشی از زندگی دانشآموز، که مهمترین اولویت او و نیز اشتغال (occupation) او میداند. مدرسه، خود را دارای صلاحیتی بالاتر از دانشآموز و حتا خانوادهی او در تشخیص صلاح او میداند، و به هیچ روی اجازهی تصمیمگیریهای شخصی به او نمیدهد. دانشآموز، حق ندارد برای فعالیتی اولویتی بالاتر از مدرسه قائل باشد و به علت بهانجامرساندن آن فعالیت، از انجام بخشی از انتظارات مدرسه سر باز بزند. دانشآموزی که روزی به مدرسه نمیرود، باید مدرسه را قانع کند غیبتش با دلیلی موجه بوده است و این موجهبودن را نه دانشآموز یا حتا خانوادهاش بلکه مدرسه تشخیص میدهد. مسئله تبعات ناشی از بهانجامنرساندن انتظارات نیست. مسئله سازوکاری است که نشان میدهد چگونه مدرسه صلاحدید خانواده و دانشآموز دربارهی او را هیچ میانگارد و خود را مرجعی کامل برای تشخیص صلاح افراد میداند..
🔸اینگونه است که «آموختن» از «تحصیل» منحرف میشود، و مدرسه با انبوه ابزارهای سلطهی خود همواره در تلاشی فریبکارانه برای جازدن دومی به جای اولی است.
🔹انتقادات چندی به این ایده ممکن است وارد شود:
▫️اگر بگویند نوجوانان امروز توان تصمیمگیری و تفکر ندارند، پاسخ این است که میتوان خود این مسئله را از نتایج وجود مدرسه دانست؛وگرنه روزگاری چهاردهسالهها خانواده نیز تشکیل میدادهاند.
▪️اگر بگویند مدرسه در حالت فعلی کارکردهایی دارد، یا از طریق مدرسه است که میتوان معضلی را اصلاح کرد (مانند معضل فقر)، پاسخ این است که مدرسه مساوی آموزش نیست و نیز میتوان پس از انحلال مدرسه، همان برنامههایی را که امروزه برای کودکان زیر سن مدرسه و جوانان بالای ۱۸ سال دنبال میشود یا میتواند دنبال شود، با اندک تغییراتی برای دانشآموزان آزادشده نیز اجرا کرد.
▫️اگر بگویند میتوان مدرسهای داشت که این ایرادات بدان وارد نباشد، پاسخ این است که امکان دارد، ولی آن مدرسه آنقدر با تلقی امروز ما از مدرسه فاصله دارد که اگر امروز تصویر آن را نشانمان بدهند، آن را مدرسه نخواهیم نامید.
▪️اگر بگویند جایگزین پیشنهادی چیست، پاسخ این است که ابتدا باید تعیین کرد مدرسه در وضعیت فعلی خود چه کارکردهایی دارد که در صورت انحلال آن اجرا نخواهد شد. برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید کارکردهای جعلی مدرسه را (همانند آموزش نام کوههای شرق ایران به کسی که میخواهد نجار شود) از کارکردهای حقیقی آن جدا کرد. پرسش بعدی این است که در صورت نابودی مدرسه سازوکارهایی برای کدام کارکرد واقعی، به صورت خودکار ایجاد نخواهد شد. تجهیز کتابخانهها، ایجاد موسسات علمی-پژوهشی، توسعهی امکانات آموزشی اینترنتی و اقداماتی از این دست حتماً پاسخهایی درخور به آن دسته نیازها برای آن عدّهی خاص خواهد بود. باید توجه داشت کارکردهایی چون ارتباط با همسالان منحصر به مدرسه نیست و تنها در وضعیت فعلی به انحصار مدرسه درآمده است.
#تحلیل_دانشآموزی
#نوید_رشیدیان، دانشآموز کلاس یازدهم دبیرستان شرفالدین