«فروشنده» مکافات طبقه‌ی متوسط

«خوشبختانه اکثر جامعه ما طبقه‎ی متوسط هستند، من چون به این طبقه تعلق دارم آن‎ها را بهتر می‎شناسم و در مورد آن‎ها فیلم می‎سازم» این جمله را #اصغر_فرهادی در یکی از مصاحبه‎های اخیرش گفته است. رسانه‎ها فرهادی را «فیلمسازی که دغدغه‎های طبقه متوسط را زندگی کرد»، «صدای طبقه متوسط ایرانی» و … می‎خوانند. خاستگاه اجتماعی شخصیت‎های اصلی فیلم‎هایش این گزاره‎ها را تایید می‎کند. همگی شهرنشین، دارای رفاه نسبی، تحصیل‎کرده و با دغدغه‎هایی از جنس مهاجرت، طلاق، طلاق عاطفی، خیانت و…

با توجه به این نکته اگر بخواهیم به فیلم‎های اصغر فرهادی تنها از زاویه‎ی محتوایی( بدون درنظر گرفتن مسایل تکنیکی و ساختاری، آن‎گونه که باید در نقد سینمایی در نظر گرفته شود) نگاه کنیم توجه به طبقه‎ی متوسط و تضاد‎های این طبقه با خود و با اقشار دیگر ضروری است.
بدیهی است که با این نگاه نمی‎توان به همه‎ی جنبه‎های یک فیلم پرداخت و آن‎را ارزش‎گذاری دقیق کرد اما اینگونه می‎توان افق‎های جدیدی برای معنایابی از فیلم گشود.

اگر به شخصیت‎های فیلم «درباره‎ی الی» دقت کنیم همه از یک طبقه هستند. تضادها و گره‎های داستانی فیلم نیز در رویارویی‎های طبقه متوسطی‎ها شکل می‎گیرد.

در فیلم بعدی-«جدایی نادر از سیمین»(1389)- به جز کشمکشِ طبقه‎ی متوسطانه‌ا‎یِ میان سیمین و نادر(مسئله‎ی مهاجرت) که بار اندکی از درام فیلم بر دوشش است، کشمکش دیگری داستان اصلی را جلو می‎برد. کشمکش میان نادر و خانواده‎ی خدمتکارش. اینجا فرهادی برخلاف فیلم قبلی از تضاد میان دوطبقه برای روایت قصه‎اش استفاده می‎کند(خود علت این‌کار را تغییرات اجتماعی پس از سال ۸۸ معرفی کرده).  در این رویارویی آسیبی که نادر(نماینده‎ی طبقه متوسط) به سمیه(نماینده‎ی طبقه‎ی فرودست) می‎زند منجر به مرگ جنینش می‎شود و آسیبی که سمیه به نادر زده بستن دست پدر آلزایمری نادر به تخت و تنها گذاشتن او در خانه است. در ادامه‎ی فیلم نیز تنها خطری که نادر از جانب طبقه‎ی فرودست احساس می‎کند رفتارهای خشن شهاب حسینی(پدر جنین سقط شده) است و همچنین خطر برخورد قانون با او.

در «جدایی» متهم اصلی نادر است اما دوربین و داستان به علت هم‎طبقه‎ای بودن با نادر «او را بهتر می‎شناسد» و بیشتر همراه اوست و آخر داستان هم او را تبرئه می‎کند. در این فیلم مکافاتِ‎ طبقه‎ی متوسطی‎ها در اثر جنایاتشان است و با تبرئه شدن، مکافات نیز تمام می‎شود و به مشکلات طبقه متوسطانه‎ای خود باز می‎گردند(سکانس آخر در دادگاه).

اما در «فروشنده» فرهادی یک‎گام جلوتر می‎رود. در این فیلم طبقه‎ی متوسط جنایتی انجام نداده است اما مکافاتی سخت‎تر از مکافات فیلم جدایی بر سرش آوار می‎شود. نشان داده می‎شود یک «گود برداری اشتباه» می‎تواند طبقه‎ی متوسطی‎ها را از خانه شخصی‎شان به خانه‎ای منتقل کند که تنها بر روی صحنه‎ی تیاتر می‎توانند تاب زندگی در آن‎ را داشته باشند!  برعکس جدایی اینجا قربانی طبقه‎ی متوسط است و متهم طبقه‎ی فرودست. اما متهم قصه نیز شخصیتی سیاه ندارد و به‌شدت خاکستری است. آن‎قدر خاکستری که قربانی فاجعه(ترانه علیدوستی) دلش برای او می‎سوزد.‎

او نیز متهم نیست. بیشتر از او انگار آن گودبرداریِ اشتباه که باعث اثاث‎کشی شده است یا خود آن خانه یا از همه بیشتر توهمِ در امنیت بودنِ ترانه علیدوستی(عضو طبقه‎ی متوسط) که بدون پرسیدن« کیه؟!» در خانه را باز می‎کند مقصر است. متهم اصلی یک فرد نیست بلکه یک ساختار است. انگار آن تعارضات اجتماعی که «جدایی» را به وجود آورده بود امروز بسیار شدیدتر شده‌اند.

در فروشنده مکافات‎های طبقه‎ی فرودست(مانند بحران جنسیت که امسال فاجعه‎ی ستایش را آفرید) وارد شخصی‎ترین حوزه‎های طبقه‎ی متوسط می‎شود و بلاهایی را بر سر آنان می‎آورد که خسارت‎هایش را نمی‎توانند جبران کنند و از یاد ببرند(کلوزشات‎های آخر فیلم از چهره‎ی علیدوستی و حسینی). فرهادی در این فیلم بسیار رادیکال‎تر از «جدایی» نشان می‎دهد طبقه‎ی متوسط باید از توهم امنیت خود خارج شود و نه فقط برروی صحنه‎ی تیاتر، که در عرصه‎ی جامعه به فکر فرودستان باشد و بداند، لازم نیست گناهکار باشد، بی‎تفاوت بودن نسبت به مشکلات دیگران، مکافاتی سخت در پیش دارد.

#تحلیل_دانش_آموزی
#سامان_سیفی دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا