کنکوری خبرساز؛ پدیده‌ی هولناک یا الگوی قابل ترویج؟

بعد از اعلام نتایج کنکور سراسری ۹۵ به سرعت نام «محمد احمدی» بر سر زبانها افتاد. محمّد احمدی، رتبه ۳ کنکور سراسری ۹۱ در رشته ریاضی و فیزیک، دانشجوی سال آخر مهندسی برق در دانشگاه صنعتی شریف بوده که پس از بررسی آینده شغلی رشته ها و علایقش، از دانشگاه انصراف میدهد و برای کنکور سراسری ۹۵ در رشته ی علوم تجربی داوطلب میشود و رتبه ۱ را کسب میکند. او را با کلماتی چون “پدیده” و “شاخ غول” معرفی میکنند.

در پاسخ به چرایی این رویداد که یک دانشجوی سال آخر مهندسی با بهترین رتبه در یکی از بهترین دانشگاه های کشور دوباره تن به کنکور برای یک رشته دیگر میدهد نکات زیر قابل بررسی است:

– عدم پرورش صحیح علایق و استعداد ها و قالبی بار آوردن آنها. عدم داشتن آگاهی لازم از آینده شغلی رشته ها در هنگام انتخاب رشته. عدم وجود توازن در رفاه و امکانات، در آینده شغلی رشته ها.
به نظر میرسد این عوامل از اصلی ترین دلایل این رویداد هستند.
البته به طور خاص برای مشکل متقاضیان بیش از حد رشته ی علوم تجربی، که به نظر میرسد تجمع عجیب امکانات و ثروت و فیش های نجومی حقوق پزشکان مهم ترین انگیزه این اتفاق است، باید عمیق و ریشه ای تر اندیشید و با روش هایی چون هدایت تحصیلی و اقدامات اجباری و این چنینی، مشکل حل نخواهد شد.
در چنین نظام آموزشی ای، اصلا نتیجه ی عملی صحیحی وجود ندارد که حال بخواهیم آن را با روشی به نام کنکور بسنجیم.

– حال اگر وجود سنجش به این روش راهم بپذیریم، میدانیم که کنکور بیش از آنکه بار علمی و مفید دانش آموزان را بسنجد، فرصتی شده است برای رقابت داوطلبان در تکنیک هایی چون تست زنی، مدیریت وقت و بررسی ضریب حافظه داوطلبان. که آموزش اینها در دست آموزشگاه ها یا بهتر بگویم، دکان های تولید سرمایه از کنکور است. پس یادگیری آن تکنیک ها نیز بیشتر در گرو سرمایه است تا تلاش فرد.
اما چه میشود که یک داوطلب به بهترین شکل از سد کنکور گذر میکند ولی پس از چند سال تجدید نظر کرده و تصمیم میگیرد برگردد و یکبار دیگر عمرش را پشت این سد بگذراند؟
آیا این ساختار کنونی برای سنجش که تست زنی حرفه ای است اصلا میتواند دانش آموز مورد نیاز برای هرکدام از حوزه های مورد نیاز را مشخص کند؟ به طور مثال، یعنی حتی اگر رشته ی پزشکی الان نیاز کشور باشد و بخواهیم داوطلبان مناسب برای این نیاز را انتخاب کنیم، با این ساختار کنونی شدنی است؟
یا سوالی دیگر. در ساختار کنونی که برای تست زن های حرفه ای طراحی شده است، اگر فرضا ابوعلی سینا میخواست کنکور بدهد میتوانست استعداد خودش را در پزشکی بروز بدهد و در ورود به دانشگاه موفق شود؟!

– با این اوصاف،
آیا این رویداد اتفاق مثبتی است و باید در رسانه ها خصوصا صدا و سیمای ملی مورد تجلیل قرار میگرفت؟ آیا این ماجرا پرده برداری از یک اتفاق هولناک در نظام آموزشی کشور نیست که باید مورد کنکاش جدی قرار بگیرد؟
آیا اسطوره سازی انسان هایی که به خاطر جبر محیطی دست به چنین اقداماتی میزنند موجب تشویق این اتفاق در نسل های بعدی دانش آموزان نیست؟ آیا نباید به جای این ماجرا آنها را نسبت به بحران کنونی آگاه کرد و نسلی مطالبه گر بار آورد که نه آرزوی غول شدن این چنینی با چنین اتلاف وقت هایی را داشته باشد بلکه با عینک انتقادی به چنین ماجرایی بپردازد؟
صدا و سیمای ملی مسیرش در ماجرای رخ داده کدامیک بوده است؟
آیا ساختن تصویری از نوجوان نمونه به این شکل که او بسیار درسخوان است و گویا این به تنهایی به او ارزش و اعتبار میبخشد صحیح است؟ مگر نباید ارزش و اعتبار را به فایده ی دانش برای جامعه داد؟

#تحلیل_دانش_آموزی
#محمد_حسین_سبزه‌ای دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا