جالب توجه ترین نکته در این کتاب نثر شیوا و تا حد امکان پارسی دکتر کزازی است که به خوبی از پس آن برآمده. در کتاب به چند بحث پرداخته شده است.ابتدا به زیباشناسی سخن و مقصود و مراد خود از این واژه.سپس نشان داده است که زیباشناسی سخن پارسی به سه علم ریزتر به نامهای “بیان” و “بدیع” و “معانی” تقسیم میشود. سپس در روندی تعاملی با مخاطب نشان داده است که علم بیان به چهار موضوع میپردازد و آن چهار موضوع 1-تشبیه 2-استعاره 3-مجاز 4-کنایه هستند.
بعد در طی چهار بخش این مسائل را توضیح داده است با یک ویژگی مشترک. آن اینکه توضیحات ایشان مشحون از زیبایی های ادبی و نثری شیوا و رسا هستند.
حال انتقادات من به این کتاب:
1-در کتاب از منابع مورد استفاده یاد نشده است. این مشکل بسیار بزرگی است زیرا مشخص نمیشود ادعاهای کتاب بر چه پایهای استوار است.
2-ایدهآل زیباییشناسی در این کتاب درگیر شدن سخندوست با زیباییهای ادبی عنوان شده است. به نحوی که با فکر طولانی و ژرف به مقصود سخنور پی ببرد. در سراسر کتاب می بینیم که هرجا از فن ادبیِ دیریاب و دشواری یاد میشود نویسنده ادعا میکند این کمال آرمان زیباییشناختی است. اما بدیهی است که درهرصورت رسایی کلام نباید از بین برود. گاهی کنایههای دیریابی که در کتاب یاد میشود و تحسین نویسنده را همراه دارد، رسایی خود را از دست داده و مخاطب را می آزارد.
3-کتاب دستهبندیهایی ارائه داده است که مبنای زیباییشناختی ندارد و برای مخاطب این سوال پیش میآید که اساس تقسیمبندی در کتاب چه است؟میتوان دستهبندیهای دیگری افزود، اما برای چه؟تنها تقسیمبندیای میتواند سودمند باشد که به فهم بهتر و درک بیشتر زیباییهای سخن کمک کند نه تقسیمبندی هایی که سودی ندارند.
4-در تمایز بین کنایه و مجاز گفته اند که لفظی که برای کنایه می آید و ما از آن، معنای کنایی را لحاظ می کنیم،بر اساس رابطه لازم و ملزومی است.یعنی اینکه طی یک استدلال شما به این نتیجه می رسی که لفظ کنایه(بایسته یا لازم)با میانجی یا بدون میانجی می رسد به معنای کنایی (بایا یا ملزوم.)به نحوی که با استدلال می شود این الزام را یافت. اما مجاز بر اساس نشانه ای که در سخن آمده(قرینه) از معنای اصلی به معنای مجازی ارجاع داده میشود.
دکتر کزازی برای اثبات ادعای خود در باب کنایه مثال “بلند رکیب” را آورده است. میشود گفت کسی که رکاب بلند دارد پس قدش بلند است.یعنی بلند رکابی بایسته قد بلندی است.
اما در جاهایی مثل “هرمزِ نَزار بَرِّه” استدلال می کند که هرمز نزار برّه کنایه ای است از بخشندگی و جودِ هرمز. درحالی که میان بخشندگی و دارنده برّه نزار، ارتباط بسیار نامانوسی هست! باید استدلال کرد که کسی که برّه اش نزار است به خاطر این است که آن قدر از مادر بره شیر دوشیده اند که بزه نزار شده است. یعنی آن قدر هرمز به دیگران شیر میدهد که به این بره بنده خدا شیری نمی رسد و نزار شده است.یعنی هرمز بخشنده است.
این استدلالات دور و نامانوس که دکتر کزازی اسمش را کار هنری گذاشتهاست آیا نباید برای مخاطب قابل فهم باشد؟آیا نمی شود از هرمز نزار بره به کنایه های دیگری نیز رسید؟وقتی قرینه ای در متن نیست چه طور می شود این چنین استدلالاتی غریب و نامانوس کرد و گفت که اینها آرمان زیبایی شناسی را به کمال رساندهاند؟
مواقعی مانند آنجا که در شعر مسعود سعد “مایه شادی” کنایه از شراب است اصلا معلوم نیست چرا باید مایه شادی را کنایه گرفت.دو حالت بیشتر ندارد:
1-قرینه ای هست مبنی بر اینکه منظور مسعود سعد در شعرش از مایه شادی شراب است.که در این صورت به علت وجود قرینه مجاز داریم نه کنایه.
2-قرینه ای نیست.که آن وقت کنایه تشخیص دادن مایه شادی اعمال نظر شخصی است.
5- در جای دیگر، در شعری که اگرقسمتی از آن را سادهسازی کنیم می شود: من شکفتم،آرایه مصرحه یافته بودند و شکفتن را گرفتهاند مستعار منه و شاداب شدن را گرفتهاند مستعار له.حال اینکه آرایه مکنیه در اینجا وجود دارد. “من” تشبیه شده است به “گل” و شکفتن هم واگردان(قرینه لفظی)استعاره هست. این نکته ی بدیعی است که یا نادرست است یا اگر هم درست باشد نظیرش را جایی ندیده ام.
#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانشآموز دبیرستان شرفالدین