



برای تغییر؛ از علوم انسانی شروع کن…
چرا علوم انسانی مقدم تر است...

کم کم متوجه میشوی آیندهی جامعه جای دیگری رقم میخورد و تو اگر آیندهساز نیستی، مجری آن آیندهای خواهیبود که دیگران نوشتهاند.
بچهتر که بودیم دعای خیر بزرگترهایمان این بود که «ایشالا خوب درس بخونی و دکتر مهندس شوی». نسل به نسل به ما آموختهبودند که نردبان موفقیت تنها به پشتبام مهندسی و پزشکی ختم میشود. فردای روشن جایی زیر کلاه زرد ایمنی نشستهاست و گونیا و پرگار بر کاغذهای نقشه کشی، ساز خوشبختی مینوازند. علم و دانش در ذهنمان تنها و تنها پیرمردی بود که روپوش سپید برتن کرده و عکس نوار قلب ثروت و خدمت را گوش میکند. هیچکس به ما نگفت اگر بخواهی دیپلمات برجستهای باشی، اگر بخواهی حقوقدان شایستهای باشی اگر بخواهی مستندساز حرفهای و یا روزنامهنگار و نویسنده تاثیرگذاری باشی راه کدام است. هیچکس نگفت کجا برای اقتصاد و فرهنگ کشورم باید فکری کرد. هیچکس نگفت و ما نیز نپرسیدیم.
سوم دبیرستان بودم و خواهر و برادر بزرگترم قبل از من مهندسی کامپیوتر میخواندند. من نیز در دبیرستان بین پرانتزها و رادیکالها و مثبت و منفیها و قطر و شعاع دایره، میگشتم و آیندهی از پیش نوشتهشدهام این بود که «ایشالا دکتر مهندس میشوی.» کم کم با اساتیدی آشنا شدیم و دانشجویانی که حرفهای جدیدی میزدند. میگفتند خیلی چیزها در حال تغییر است. از تعداد زیادی از تحصیلکردگان رشتههای مهندسی میگفتند که راه سعادت خود و جامعه را جای دیگری میبینند و ناچار در مقطع فوق لیسانس دنبال رشتههای علوم انسانی میگردند. میگفتند دیگر عصر پزشکانِ دیپلمات و مدیرانِ مهندس گذشتهاست. از جنبش نرمافزاری میگفتند و تولید علم بومی و همه میدانستند منظور این نیست که مهندسان ما مهندستر شوند. مشکل این بود که مهندس زیاد داریم ولی تهیه کنندهای که در صدا و سیما با شناخت از ظرافتهای افکار عمومی، برنامهسازی کند وجود ندارد. پزشک حاذق زیاد داریم ولی اقتصاددانی که علم روز و اقتصاد اسلامی را بفهمد نداریم. جامعهشناسی که بدون خودباختگی میان نظریات شرق و غرب، مسایل اجتماعی جامعهی ایرانی را فهم کند نداریم…
درست شبیه کامپیوتر و یا موبایلت، جامعه نیز، هم نرمافزار دارد و هم سختافزار و در این میان نرمافزارِ ادارهی جامعه، علوم انسانیست. برای همین در برخی کشورهای -به اصطلاح- توسعه یافته، کسی که استعداد او از حد طبیعی بسیار بالاتر باشد و نابغه محسوب گردد، ناگزیر علوم انسانی میخواند. مهندس خوب و دکتر خوب را از کشورهای دیگر وارد میکنند، همانطور که کارگرشان را وارد میکنند، اما جامعهشناسِ خوب، اقتصاددانِ خوب، سیاستمدارِ خوب، مربی و روانشناسِ خوب، تحلیلگرِ خوب، اینها ساختنی هستند و محصولات هند و چین به کارشان نمیآید. اگر خودت با فرهنگ و عقاید خودت نرمافزار نساختی باید کاسهی گدایی دراز کنی و از فرهنگ و نرمافزار دیگران استفاده کنی.
یکی دو ماهی طول کشید تا سال سوم دبیرستان خانواده را راضی کنم که آنچه نیاز جامعه و کشورم هست، آنچه تکلیف دین و اعتقادم هست، «مهاجرت به علوم انسانی»ست. تا راضی شوند بسیاری اوقات یک حقوقدان یا اقتصاددان، یک مستند ساز یا تحلیلگر، یک نویسنده یا برنامهساز، یک عالمِ دینی یا نظریهپردازِ اجتماعی، یک عالم تاریخ یا روانشناس، موفقتر از دکتر یا مهندسی معمولیست، دکتر و مهندسی که این سالها در کشور ما خیلی بیشتر از نیازمان هم یافت میشود.