قسط اسلام در دادگاه داد فردوسی

همایون کاتوزیان کتابی دارد به نام “ایران جامعه کوتاه مدت “. در این کتاب چهار مقاله از کاتوزیان را جمع کرده‌اند و نشر داده‌اند. ایده اصلی سه مقاله اول این کتاب کوتاه مدت بودن جامعه ایران و تغییرات در آن است. در این کتاب ایشان اشاره می‌کند که پادشاهان در قرون گذشته -قبل از اسلام و بعد از اسلام- زمانی که فره ایزدی خود را از دست می‌دادند که بیدادگری کنند و به مردم خویش ستم روا دارند و از شاهنامه شاهد مثال هایی می‌آورد.

“داد” احیاناً همان واژه‌ای است که در عربی و در ادبیات دینی به آن “عدل” می‌گوییم. اما مساله دقیقاً همینجاست که تلقی قدما از مفهوم داد خیلی متفاوت بوده است با آنچه ما امروز “عدالت” می نامیم. در همان کتاب، آقای کاتوزیان داد را معنا می‌کند. می‌گوید داد یعنی اینکه پادشاه در برابر قدرت بیگانه مقاوم و مواظب باشد و از مردم حمایت و حراست کند تا مردم بتوانند در این جامعه رشد کنند.

این بیشتر تعریف “امنیت” است تا عدالت. حفظ کشور از نفوذ بیگانگان و فراهم آوردن شرایطی آرام، یعنی امنیت نه عدالت. اما گذشتگان ما این امر را داد می‌نامیده‌اند و عدالت در نزد آنها همین امنیت بود. نه تنها درکی که ما از آزادی سیاسی به مفهوم امروزی کلمه داریم را نداشته‌اند بلکه عدالت را هم با معنای متفاوتی درک می‌کرده‌اند. ایشان عدالت را مفهومی اخلاقی می‌پنداشتند و آن را فضیله‌ای اخلاقی می‌شمردند.

فردوسی داد را با انصاف و همچنین با آبادی هم‌عنان می‌داند. علی‌الخصوص شاهد مثال‌هایی داریم که فردوسی آبادی را به معنی داد آورده‌است. دادگری یعنی آبادانی کشور و این چیزی جز امنیت نیست. در بهترین حالت امنیت اقتصادی برای تمام مردم.

اگر کشور آباد داری به داد
بمانی تو آباد و از داد شاد

یا:
بدانگه که اندر جهان داد بود
از ایشان جهان اکثر آباد بود

نکته دیگر این است که چهره سلطان محمود در شاهنامه دادگرانه است حال اینکه همین شاه 17 بار به هندوستان حمله برده است و آن را تاراج کرده‌است. پس داد بیشتر به معنای امنیت است و به معنای اقتدار و قدرت کشور در برابر قدرت‌های بیگانه است و همچنین سطح قابل قبول معیشت مردم یعنی امنیت ملی و امنیت اقتصادی نه رفع اختلافات طبقاتی و نفی تجمل گری‌های شاهانه که معنای قسط در ادبیات دینی است.

راجع به سلطان محمود:

بیاراست روی زمین را به داد
بپرداخت از آن تاج بر سر نهاد

جای دیگر همه‌ی آبادی و پیشرفت‌های ایران را به عدل سلطان مربوط دانسته است:

به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم، همه یاد اوست

حسین رزمجو در “عدالت جویی و ظلم ستیزی فردوسی” می گوید:
اصولاً اندیشه‌ی ظلم ستیزی و عدالت‌خواهی فردوسی که رکن اساسی بینش و جهان بینی سیاسی، دینی او را تشکیل می‌دهد، ترکیبی است از عناصر اعتقادی آیین مزدایی و اساطیر زردشتی با معتقدات کهن قوم ایرانی و عمدتاً از اصل اعتقادی عدل، که از ارکان مذهب تشیع که کیش فردوسی است، نشئت می‌گیرد.

ارتباط این نوع عدالت‌خواهی با آنچه در ادبیات دینی به نام “قسط” آمده است را ما امروزه درک نمی کنیم زیرا قسط مخالف اختلاف طبقاتی و تجمل گری شاهانه است که در شاهنامه ستایش و تمجید شده‌است. مثلا در جنگ ایران و اعراب و پادشاهی یزدگرد، ایرانیان یکی از برتری‌های خود را بر اعراب، نژاد و تجملات شاهانه می‌دانند.

#دادشناسی در آثار قدما ۱/۳
#تحلیل_دانش_آموزی
#امیر_حسین_شجاعی دانش آموز دبیرستان شرف الدین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا