عدالت به زبان سهل ممتنع

(این مطلب با کمک از مجله علوم انسانی  اینترنتی حقیق نوشته شده است. )
هدف از انتشار این یادداشت‌ها نگاهی به برخی متون کهن فارسی و بررسی مفهوم عدالت در آنها است. می‌خواهیم بدانیم قدما چه تلقی ای از عدالت داشته‌اند؟ اختلافات طبقاتی در نزد ایشان ناشی از چه بوده است؟ راه حل ایشان در برابر فقر چیست؟و…

در مطلب پیشین به سراغ بزرگ‌مرد شعر پارسی یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی رفتیم. حال در محضر شیخ سعدی می‌نشینیم. از اینجا شروع می‌کنیم که عدالت از منظر او یعنی چه؟

سعدی می گوید:
“آنچه بر نفس خویش نپسندی/نیز بر نفس دیگری نپسند”
سعدی در این شعر مفهوم عدالت و برابری را بیان کرده است. گرچه از این لفظ نامی نمی‌برد. این بیان او در جایگاه یک واعظ اخلاقی و مصلح فردی است نه کسی که در قامت یک مصلح اجتماعی نگران بی‌عدالتی در جامعه است.

اساسا آنطور که من فهمیده‌ام درک ساختاری در قدما نبوده. درست یا نادرست حداقل سعدی با این بیتش نشان می‌دهد که بی‌عدالتی ناشی از رفتار آدمی است نه ساختارهای سیاسی. و اگر آدم‌ها این جمله را رعایت کنند جامعه عادلانه می‌شود.

سعدی چون درکِ جبر‌گرا و غیرِ ساختاری دارد، راهی جز پذیرش اختلاف طبقاتی پیدا نمی‌کند و گرچه به توانگران سفارش نیکی به فقرا می‌کند اما نمی‌تواند لب به انتقادات ساختاری و اساسی از بی‌عدالتی موجود در جامعه بگشاید.

در باب هفتم گلستان بخش آخر قسمتی دارد به نام “جدال سعدی با مدعی”در اینجا سعدی دفاع عجیبی از توانگران کرده و فقر را موجب بدبختی می‌شمارد.

خوب تا اینجا درست. در تعالیم دینی هم داریم که: کاد الفقر ان یکون الکفر. سعدی دقیقا این حدیث را می‌آورد اما برداشت او این است که فقر بد است و فقیران بدتراند. فقیران گدایانی‌اند طماع که چون عرضه به دست آوردن مال را ندارند به ثروتمندان و توانگران جامعه بد و بیراه می‌گویند. ائمه ما این تلقی را از فقر نداشته و علت فقر را همین توانگران می‌دانند.
روح جبری مسلک خاصی بر این حکایت و دیگر حکایات سعدی حاکم است. البته در اکثر متون مثل تاریخ بیهقی،شاهنامه و…. نیز همین غلبه دیده می‌شود.
در قسمتی از این حکایت می‌گوید:
“قاضی چون سخن بدین غایت رسانید و از حد قیاس ما اسب مبالغه در گذرانید به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از ما مضی گذشتیم.”
توجه کنید: به مقتضای حکم قضا رضا دادیم.”  حکم قضا چیست؟اینکه عده‌ای ثروتمند و عده‌ای درویش و فقیر باشند. ناگزیریم. این اختلاف طبقاتی تقصیر ما نیست. حکم قضاست.
و در نهایت از زبان این قاضی می گوید:
“مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش/که تیره بختی اگر هم براین نسق(شیوه) مردی
توانگرا،چو دل و دست کامرانت هست /بخور،ببخش که دنیا و آخرت بردی”
که در این جا نیز روح موعظه‌گری و توصیه را می‌بینید و چهره‌ی واعظی اخلاقی و سفارش‌کننده‌ی خوبی. نه مصلحی اجتماعی و فریادگری در برابر ظلم و ستم. لحن گفتار شیخ با توانگران از سر دوستی و خیرخواهی است نه از سر بی‌مهری، کینه و عداوت.
اما علت این فقر چیست؟آیا سعدی و امثاله اشتباه نکرده‌اند که فقر را به قضا و قدر حواله کرده و تازه گاهی خود فقیر را مقصر دانسته‌اند؟
پیامبر اکرم می فرماید:
“ان الله جعل ارزاق الفقراء فی اموال الاغنیاء فان جاعوا و عروا فبذنب الاغنیاء ”
خداوند به طور قطع روزی مستمندان را در میان اموال توانگران و اغنیاء قرار داده است، پس اگر محرومان گرسنه و برهنه بمانند و دارای هرگونه کمبودی باشند،این از گناه توانگران و ثروتمندان است.

و همچنین امام حسن عسگری:
” اغنیاوهمُ، یَسرقونَ زادَ الفُقرا”
این اغنیا و ثروتمندانند که امکانات زندگی فقرا و مستمندان را می‌دزدند.

#دادشناسی در آثار قدما ۳/۲
#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا